لقمه لقمه

لغت نامه دهخدا

لقمه لقمه. [ ل ُ م َ / م ِ ل ُ م َ / م ِ ] ( ق مرکب ) اندک اندک : گدائی بود که همه عمر لقمه لقمه اندوخته و رقعه بر رقعه دوخته. ( گلستان ). معاینه بدیدم که پاره پاره به هم میدوخت و لقمه لقمه می اندوخت. ( گلستان ). || ( ص مرکب ) پاره پاره : لباسش لقمه لقمه است ؛ از پارگی جای سالم ندارد.

فرهنگ معین

( ~ . ~ . ) [ ع . ] (ق مر. ) ۱ - کم کم ، اندک اندک . ۲ - پاره پاره .

فرهنگ فارسی

۱- کم کم اندک اندک : گدایی بود که هم. عمر لقمه لقمه اندوخته و رقعه بر رقعه دوخته . ۲- پاره پاره : لباسش لقمه لقمه است از پارگی جای سالم ندارد .

ویکی واژه

کم کم، اندک اندک.
پاره پاره.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال چای فال چای فال قهوه فال قهوه فال مکعب فال مکعب