لق شدن

لغت نامه دهخدا

لق شدن. [ ل َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) جنبان شدن چیزی که استواری آن ضرورت دارد.
- لق شدن کمر ؛ خون از زن بیش از عادت دفع شدن و غیره.
- لق شدن یا بودن تخم مرغ ؛ به علت کهنگی و دیر ماندن آن حالتی در آن پیدا آمدن که گاه جنبانیدن محتوی آن با آوازی از سوئی به سوئی شود. رجوع به لق و به لغ شود.
- لق شدن یا بودن دندان یا میخ در جای خود ؛ جنبان و متحرک بودن.

فرهنگ معین

(لَ. شُ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) شل شدن ، نااستوار شدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شل شدن و جنبیدن برجای خود : دندانهایش لق شده .

ویکی واژه

(عا.)
شل شدن، نااستوار شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال راز فال راز فال ابجد فال ابجد فال لنورماند فال لنورماند