قهر کردن

لغت نامه دهخدا

قهر کردن. [ ق َک َ دَ ] ( مص مرکب ) خشم کردن. || تغیر نمودن. ( ناظم الاطباء ). || در تداول فارسی ، قهر کردن با کسی یا از کسی ؛ از تکلم با او یا دیدار اوکراهت داشتن. ضد آشتی کردن. || غلبه کردن و ظفر یافتن. چیره شدن. || تعدی و ظلم و جور کردن. || مطیع کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(قَ. کَ دَ ) [ ع - فا. ] ۱ - (مص م . ) مغلوب کردن ، چیره شدن . ۲ - (عا. ) با کسی ترک معاشرت و گفتگو کردن .

فرهنگ فارسی

۱ - مغلوب کردن مقهور ساختن غلبه کردن چیره شدن : امروز افضل پادشاهان وقت است باصل ... و پیراستن ملک و آراستن ولایت و پروردن دوست و قهر کرده دشمن ... ۲ - با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن باوی مقابل آشتی کردن .

ویکی واژه

مغلوب کردن، چیره شدن.
با کسی ترک معاشرت و گفتگو کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم