قلم کردن

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) [ معر - فا. ] (مص م . ) بریدن ، قطع کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - قلم ساختن از چیزی : هر کس که حرفی از خط سبزش رقم کند باید که از بنفشه و سنبل قلم کند . ۲ - بریدن در عرض چیزی را مانند شاخ نورسته یا دست و انگشت : شاخه را قلم کرد دستش را قلم کرد ۳ - دوپاره کردن چیزی است به یک ضرب : آن سیاهپوش خود را به تنهایی بقلب ما زد و بقدر صد نفر را قلم کرد ... یا قلم کردن پای کسی را . پای او را بریدن پی کردن .

ویکی واژه

معرب
بریدن، قطع کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال تاروت فال تاروت فال راز فال راز فال پی ام سی فال پی ام سی