فوم

لغت نامه دهخدا

فوم. ( ع اِ ) سیر. || گندم. || نخود. || نان. || هر دانه ای که از آن نان پزند. || هر عقده لقمه بزرگ. || هر عقده از سیر و پیاز. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).
فوم. [ ف ُ وَ ] ( ع ق ) قطعه فوماً؛ پاره پاره برید آن را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) ج ِ فومة. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) گندم و نخود و حبوب دیگر که از آن ها نان سازند.
[ ع . ] (اِ. ) سیر، ثوم (گیا. ).

فرهنگ عمید

گندم، نخود و هر دانه ای که از آن نان می پزند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) سیر ثوم .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
(به ضّم فاء) در قاموس فوم راسیر، گندم، نخود، نان و دیگر حبوبات که از آنها نان بدست می‏آید معنی کرده است، آن در قرآن فقط یکبار آمده . به نظر می‏آید مراد بنی اسرائیل از آن گندم یا عموم حبوبات باشد و در صورت دوم ذکر عدس شاید به واسطه خصوصیتی بوده باشد. در مجمع فرمود: از امام باقر«علیه السلام» و ابن عباس و سدّی و قتاده نقل شده که فوم گندم است فرّاء و ازهری گندم و نان گفته‏اند، کسائی گفته آن سیر است و اصل آن ثوم است ثاء به فاء بدل شده است.

ویکی واژه

گندم و نخود و حبوب دیگر که از آن‌ها نان سازند.
سیر، ثوم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال درخت فال درخت