فواصل

لغت نامه دهخدا

فواصل. [ ف َ ص ِ ] ( ع اِ ) ج ِ فاصلة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کلمه های اواخر آیات قرآن مجید که بمنزله قوافی در شعر است. ( غیاث از منتخب ). سجع قرآن را برای احترام اسجاع نگویند و فواصل خوانند. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(فَ ص ) [ ع . ] (اِ. ) جِ فاصله .

فرهنگ عمید

= فاصله

فرهنگ فارسی

جمع فاصله
۱ - ( اسم ) مونث فاصل ۲ - ( اسم ) مسافت ۳ - شبه که میان هر دو مروارید و جز آن در رشته کشند ۴ - آخر آیه قر آن و آن بمنزله قافیه است در شعر جمع : فواصل ۵ - یکی از ارکان اصلی عروض و آن بر دو قسم است : یا فاصله صغری . سه متحرک است و یک ساکن مانند : شنوم سخنت . یا فاصله کبری . چهار متحرک است و ساکنی مانند : بدهمش ببرمش ۶ - اختلاف زیر بمی دو نوت واقع چیزیست که وسیله امتیاز صدای سل و لا می باشد یا باصطلاح دیگر نوسانهای این دو نوت را فاصله نامند . هر چه این تفاوت بیشتر باشد فاصله بین دو نوت بزرگتر و به عکس هر چه این تفاوت کمتر باشد فاصله کوچکتر است . یا فاصله متصل . مسافت بین دو نوت پی در پی از ر تا می . یا فاصله منفصل . مسافت بین دو نوت جدا از یکدیگر مثلا از دو تا سل ۷ - قطعه سرب مکعب مستطیل که روی آن چیزی نقش نشده و ارتفاع آن کوتاهتر از حروف است و معمولا آن را در فواصل بین کلمات می گذارند .

ویکی واژه

جِ فاصله.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال راز فال راز فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی