لغت نامه دهخدا
فروتن بود شه که دانا بود
به دانش بزرگ وتوانا بود.فردوسی.فروتن بود هرکه دارد خرد
سپهرش همی در خرد پرورد.فردوسی.خورشید سرفکنده و مه خویشتن شناس
مریخ سرفکنده و کیوان فروتن است.انوری.- فروتن شدن ؛ تواضع نمودن :
به آموختن چون فروتن شوی
سخن را ز دانندگان بشنوی.فردوسی.