فتیان

لغت نامه دهخدا

فتیان. [ ف َ ت َ] ( ع اِ ) شب و روز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
فتیان. [ ف ِت ْ ] ( ع اِ ) ج ِ فتی. رجوع به فَتی ̍ شود. || عیاران. جوانمردان. رجوع به فتوت شود.
فتیان. [ ف َت ْ ] ( اِخ ) قبیله ای از بجیله که ربیعة فتیانی از آنهاست. ( منتهی الارب ). بجیله خود بطنی است عظیم که منتسب به مادرشان بجیله است و از پشت انماربن اراش بن کهلان قحطانی اند که به بطون چند تقسیم میشوند. ( از معجم قبائل العرب ج 1 ص 63 ). رجوع به بجیله شود.
فتیان. [ ف ِت ْ ] ( اِخ ) ابن سبعبن بکربن اشجع، از خاندان غطفان ، از قبیلة عدنانیه ، جد جاهلی این خاندان است. نسبت به او فتیانی است و معقل بن سنان از فرزندان اوست. ( اعلام زرکلی ج 2 ص 767 ).
فتیان. [ ف ِت ْ ] ( اِخ ) ابن علی اسدی ، معروف به شهاب شاغوری ( 532 هَ. ق. / 1137 م. - 615 هَ. ق. / 1218م. ). ادیب و شاعر بود. به گروهی از سلاطین پیوست و آنان را بستود و فرزندان آنها را تعلیم کرد. نشاءة و وفات او در دمشق بود و منسوب به شاغور از توابع آن است. او را دیوان شعری است. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 767 ).

فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . ] (اِ. ص . ) جِ فتی . ۱ - جوانان . ۲ - جوانمردان .

فرهنگ عمید

= فتیٰ

فرهنگ فارسی

اهل فتوت فتیان تصوف و عیاری دو منشائ فتوت بشمار میروند . اساس فتوت را حدیث ادعایی [ فتی اعلی سیف ا ذوالفقار] که خطاب بعلی ۴ شده میدانند ( طبری . زتنبرگ ۲۷ ) ( ورک . تاریخ طبری چاپ مصر مطبعه حسینیه ) . طبق روایات افراد خاندان پیغمبر خود را نمایندگان حقیقی فتوت میدانستند . در طی قرون این کلمه بمعنی فروسیت گرفته شد. در اوایل قرن پنجم ه. در بد شام نوعی فتوت پدید آمد بنام [ احداث ] ( ج . حدث مردان فتی ) و معروفترین آنان احداث شهر حلب بودند. فتوت شاطری و عیاری در عصر سلجوقی با مقاومت شدید مواجه شدند و بسبب قتل و نهب و اخل و افسادی که عمال دولت میکردند کم کم فتوت به پرهیزگاری و دینداری گرایید و اجتماعات فتیان سری شد. کار تبلیغ این فتوت که عکس العمل فتوت مرسوم در بد عرب خاصه بغداد بود با گرفت و صوفیه نیز به تنزیه و تصفیه آن پرداختند و یکی از مشاهیر فتیان این دوره کتابی بنام [ الفتوه ] تالیف کرده . در قرن ششم حتی دارالخفه بغداد اندک گرایشی بدان نمود و وزیر خلیفه ابوالکرم بسال ۵۳۲ برادرزاده خود را وادار کرد که بدست ابن بکران به فتوت گراید . گویند ناصر الدین الله ( ۶۲۲ - ۵۷۵ ه ق . ) به بسیاری از امرائ و بزرگان رتبه فتوت داد و امتیاز [ رمی البندق ] را بدیشان عطا کرد . اعطای مقام مزبور طی مراسمی باشکوه انجام میگرفت و داوطلب میبایست شلواری بپوشد که آنرا [ سراویل الفتوه ] یا [ لباس الفتوه ] مینامند و از [ کاس الفتوه ] نیز بنوشند . بقول کتاب عمده الطالب خانواده علوی آل معیه از زمان ناصر خلیفه حق اعطای رتبه فتوت داشتند . ابن بطوطه در آسیای صغیر جوامع فتیان را دیدار کرد . محسین کاشفی کتابی بنام فتوت نامه] نوشته و آداب و رسوم فتیان را در آن نگاشته رسایل بسیار در باب این فرقه تالیف شدهاست . هر دسته از اهل فتوت پیرو و مرید شیخی و پیری بوده اند و راو دست ارادت داده و از جان و دل فرمان وی را مطیع و احکام و اوامر او را مجری شمرده اند ولی بجز پیر به سه تن دیگر نیز باید خدمت کنند : یکی نقیب که امور و حسب شغل او تفحص احول و رسیدگی بغور و نسب اهل فتوت بوده است . دوم پدر عهد که داوطلب را بعهد خدا می آورده و آیه عهدنامه و خطبه طریقت را بر او میخوانده است . سوم استاد شد که میان کسی را که داعیه این مسلک و شاگردی چنین استاد را داشته است می بسته و او را پس از اجرای آداب میان بستن فرزند طریق خلف میخوانده است . بعقیده اهل فتوت خلفای علی ۴ در [ میان بستن ] چهار تن بودند: اول سلمان فارسی مامورمداین دوم داودمصری مامور مصر سوم سهیل رومی مامور روم و چهارم ابومحجن ثقفی مامور یمن و سند .میان بستگان هر یک از ممالک اسمی بیکی از چهار تن میپیوندند ( دائره المعارف اسم لغت نامه و غیره ) .
جوانان، جوانمردان
( صفت اسم ) جمع فتی ۱ - جوانان ۲ - جوانمردان ۳ - پیروان فتوت .
ابن سبع بن بکر بن اشجع از خاندان غطفان از قبیله عدنانیه جد جاهلی این خاندان است .

دانشنامه آزاد فارسی

فِتْیان
رجوع شود به:جوانمردان

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فَتَیَانَ: دو غلام - دو غلام جوان (فتی به معنای غلام جوان و فتاة به معنای کنیز جوان است)
ریشه کلمه:
فتو (۲۱ بار)فتی (۲۱ بار)

ویکی واژه

جِ فتی.
جوانان.
جوانمردان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال مکعب فال مکعب فال اعداد فال اعداد فال احساس فال احساس