عضلانی

لغت نامه دهخدا

عضلانی. [ ع َ ض َ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به عضلة. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عضلة شود: قوه عضلانی. این دارو قابل تزریق از طریق عضلانی است. ( مقابل طریق وریدی ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || صاحب عضله های محکم و بزرگ. آنکه عضلات کلان و سخت دارد. عضله ناک. پیچیده. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). گوشتدار. ( فرهنگ فارسی معین ).
- احساسات عضلانی ؛ در اصطلاح روانشناسی ، هرگاه بر احساسات وضعی ، حس فشار افزوده شود ( مانند موقعی که وزنه ای را بلند می کنیم ) و کشش در کار باشد آنها را احساسات عضلانی می نامیم. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به روانشناسی تربیتی دکتر سیاسی ص 84 شود.
- بافت عضلانی ؛ در اصطلاح پزشکی ، نسج عضلانی. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نسج عضلانی در همین ترکیبات شود.
- سلول عضلانی ؛ سلول ماهیچه ای. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سلول و ماهیچه و نیام شود.
- غلاف عضلانی ؛ در اصطلاح پزشکی نیام ماهیچه. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماهیچه و نیام شود.
- نسج عضلانی ؛ در اصطلاح پزشکی ، بافتی است که از سلولهای ماهیچه ای درست شده و تشکیل عضلات بدن را می دهد. بافت عضلانی. بافت ماهیچه ای. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(عَ ضُ ) [ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - منسوب به عضله . ۲ - ماهیچه دار.

فرهنگ عمید

۱. مربوط به عضله.
۲. ویژگی کسی که دارای عضلات برجسته است.

فرهنگ فارسی

۱ - منسوب به عضله قوه عضلانی ۲ - گوشتدار . یا احساسات عضلانی . هر گاه بر احساسات وضعی حس فشار افزوده شود ( مانند موقعی که وزنه ای را بلند می کنیم ) و کشش در کار باشد آنها را احساسات عضلانی می نامیم . یا بافت عضلانی . نسج عضلانی . یا سلول عضلانی . ماهیچه یی . ( سلول ) یا غلاف عضلانی . نیام ماهیچه یی . یا نسج عضلانی . بافتی که از سلول های ماهیچه یی درست شده و تشکیل عضلات بدن را می دهد بافت عضلانی بافت ماهیچه یی .

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم دارویی] ← درون عضلانی

ویکی واژه

منسوب به عضله.
ماهیچه دار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال فرشتگان فال فرشتگان فال چای فال چای فال انبیا فال انبیا