لغت نامه دهخدا
خرد و جهل کی شوند عدیل
برز را نیست آشنا ردّاس.ناصرخسرو.بارت ز خرد باید و طاعت به سوی آنک
او را نه عدیل است و نه فرزند و نه یار است.ناصرخسرو.تا دهک راه سخت شوریده ست
جفت عقل تو و عدیل هنر.مسعودسعد. || هم وزن. عدیلک هو الذی یعادلک فی الوزن والقدر. ( قطرالمحیط ). هم سنگ. ج ، عُدلاء. || همسر. ( منتهی الارب ) :
نیم روز اندر بهشت آدم عدیل ملک بود
هفتصد سال از جگر خون راند، بر سنگ و گیا.سنایی.|| شوهران دو خواهر.
عدیل.[ ع ُ دَ ] ( اِخ ) ابن فرج. شاعر است. ( منتهی الارب ).