شندف

لغت نامه دهخدا

شندف. [ ش َ دَ ] ( اِ ) طبل و دمامه و دهل و نقاره بزرگ. ( برهان ). دهل. ( فرهنگ اسدی ). طبل و دهل. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
بوق خایه چون به غلغل درفتد
گوئیش در زیر ران شندف زند.کسائی.تا بدر خانه تو بر گه نوبت
سیمین شندف زنند و زرین مزمار.فرخی.خروش شندف و شیپور برخاست
قیامت گشت و نفخ صور برخاست.؟ ( از انجمن آرا ).
شندف. [ ش ُ دُ ] ( ع ص ) فرس شندف ؛ اسب بلند یا کز رخسار. ( منتهی الارب ). الشُنْدُف من الخیل ؛ المشرف و قیل المائل الخد. ج ، شَنادِف. ( اقرب الموارد ). اسب بلند و کج رخسار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(شَ دَ ) (اِ. ) طبل ، نقارة بزرگ .

فرهنگ عمید

دهل، طبل، کوس، تبوراک: تا به در خانهٴ تو بر گه نوبت / سیمین شندف زنند و زرّین مزمار (فرخی: ۹۵ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) طبل دمامه نقاره بزرگ .
فرس شندف اسب بلند یا کز رخسار

ویکی واژه

طبل، نقارة بزرگ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود فال چای فال چای