لغت نامه دهخدا
شلنگ. [ ش َ ل َ / ش ِ ل ِ / ل َ ] ( اِ ) برجستگی و فروجستگی شاطران از برای ورزش. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). برجستن از جایی به جایی. ( غیاث ). || ( شاید از شاه بمعنی بزرگ و لنگ بمعنی پای از بن ران تا نوک پنجه ). گام فراخ. و با انداختن و زدن صرف شود. ( یادداشت مؤلف ). مشق راه رفتن بسیار بر نهجی که پاشنه پای به سرین رسد. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قدم بلند و گام بزرگ. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- شاه شلنگ ؛ قدم بسیار بلند. ( یادداشت مؤلف ).
|| در بیت ذیل اگر غلط نقل نشده باشد معنی کلمه را نمیدانم. ( یادداشت مؤلف ) :
بدان مرغک مانم همی که دوش
بر آن شلنگ گلبن همی فنود.رودکی ( از اسدی ).