شجاع

لغت نامه دهخدا

شجاع. [ ش َ / ش ِ/ ش ُ ] ( ع ص ) دلیر و پردل در شداید و مخاوف. ج، شِجعان و شَجعان و شِجاع و شُجَعاء و شَجعة یا شِجعة یاشُجعَة و شَجَعَة. ( منتهی الارب ). ولی دو کلمه آخر اسم جمع باشند. ( از اقرب الموارد ): با این کفایت دلیر و شجاع و با زهره. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282 ). وی [سیمجور] مردی داهی و گربز بود نه شجاع وبادل. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 264 ). شجاع و عادل و نیکوسیرتی دل قوی دار. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 196 ).
از این شیر طالع بلرزم چو خوشه
که از شیر لرزد دل هر شجاعی.خاقانی.تا روز چهارم که شجاعان شجاع آسای بدان تندکوه با رفعت و شکوه برآمدند. ( جهانگشای جوینی ).
شجاع. [ ش ُ ] ( اِخ ) یکی از صور جنوبی فلک که به شکل ماری باریک و پیچان تخییل شده است دارای شصت کوکب یکی از قدر دوم و سه از قدر سوم و دوازده از قدر چهارم و ستاره فرد نیز در این صورت است و این صورت رابه فارسی مار یا مار فلک گوئیم. ( یادداشت مؤلف ). ابوریحان در صورتهای جنوبی فلک پانزده صورت برشمرد که صورت هفتم آن را شجاع؛ ای مار باریک دراز نامیده است. ( التفهیم ص 94 ). نام صورت هشتم از صور چهارگانه فلکی جنوبی و آن را «حیه » نیز گویند. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ). نام ستاره ای است جنوبی که در زیر ستاره های غراب، باطیه، عذراء، اسد و سرطان قرار دارد و به صورت اژدهای پیچیده است و درخشنده ترین آن ستاره ای است که بر روی شکل گردن اژدهاست و آن ستاره ای مزدوج است و فقط با تلسکوپ دیده شود.( از الموسوعة العربیة المیسرة ص 1076 ):
الا که تا برین فلک بود روان
شجاع او وحیة الحوای او.منوچهری.
شجاع. [ ش َ / ش ُ ] ( ع اِ ) مار. مار نر. نوعی از مار کوچک. ج، شَجعان یا شِجعان. ( منتهی الارب ). مار. ( اقرب الموارد ). نوعی از مار. ( ناظم الاطباء ). || مار شکم. ( منتهی الارب ). بیماری ( یرقان ) که در شکم باشد. ( از اقرب الموارد ).
- شجاع الجوع؛ کرم شکم. ( مهذب الاسماء ). دیدان و کرمی که در روده ها بهم میرسد. ( ناظم الاطباء ).
شجاع. [ ش ُ ] ( اِخ ) ابن اسلم بن محمدبن شجاع مکنی به ابوکامل. ریاضی دان مصری که از فضلای عصر خود به شمار میرود. رجوع به کشف الظنون و تاریخ الحکماء القفطی ص 211، 233، 170 و الفهرست ابن الندیم ص 392 و گاهنامه سید جلال الدین طهرانی ص 66 و نیز رجوع به ابوکامل شجاع بن... شود.

فرهنگ معین

(شُ ) [ ع. ] (ص. ) دلیر.
(شُ ) (اِ. ) از صورت های فلکی جنوبی.

فرهنگ عمید

دلیر، دلاور، پردل.

فرهنگ فارسی

شاه شجاع مظفری.ابوافوارس جلال الدین بن محمد مبارز الدین دومین از پادشاهان آل مظفر ( جل. ۷۵۹ ه.ق./ ۱۳۵۷ م.- ف. ۷۸۶ ه.ق./ ۱۳۸۴ م. ). پس از کور شدن امیر مبارز پسر ارشدش شاه شجاع زمام امور را بدست گرفت.وی حکومت ابرقو و عراق عجم را ببرادر خود شاه محمود و کرمان را ببرادر دیگر سلطان عماد الدین احمد وا گذاشت و خواجه قوام الدین محمد صاحب عیار را بوزارت منصوب کرد. شاه شجاع شاه یحیی بن شاه مظفر بن مبارز را (که توجه امیر مبارز بدو موجب تنفر فرزندان مبارز از وی گردیده بود ) دستگیر کرده او را در قلعه قهندز شیراز محبوس کرد.یحیی کوتوال را بفریفت و در آن حصار تحصن اختیار کرد و شاه شجاع با وجود لشکر کشی و جنگ نتوانست بر برادر زاده خود دست یابد. عاقبت باین شرط صلح کردند که شاه یحیی از قلعه نزول کند و بجانب یزد رود و در آنجا از طرف عم خود حاکم باشد و قلعه قهندزرا بتصرف شساه شجاع دهد. یحیی عهد کرده بمخالفت شاه پرداخت تا آنجا که شاه شجاع عاقبت با خواجه قوام الدین صاحب عیار وزیر و لشکری فراوان از شیراز بقصد یزد حرکت کرد و خود در ابرقو بماند و خواجه را بمحاصره یزد فرستاد.وزیر شهر را در حصار گرفت و چون کار بر مردم و شاه یحیی تنگ شد یحیی نامه هایی پیش عم خود بابرقو فرستاد و معذرت خواست. شاه او را بخشید و خواجه را باز خواند و بشیر از برگشت درین موقع بسعایت ساعیان شاه شجاع قوام الدین را بکشت ( ۷۶۴ ه.ق. ) و وزارت را بکمال الدین رشیدی داد. در همین سال شاه محمود که از طرف برادر حکومت ابرقو و اصفهان را داشت سر از اطاعت شاه پیچید و بخیال تصرف عراق افتاد. شاه محمود به یزد تاخت و نام شاه شجاع را از خطبه انداخت و آنجا را تصرف کرد. شاه شجاع به اصفهان لشکر کشید و جنگ شروع شد.محمود در اصفهان حصاری شد تا جمعی از سپاهان محمود غفله بر سر اتباع شاه سلطان ( خواهر زاده امیر مبارز ) تاختند و ایشانرا منهزم ساختند و شاه سلطان را بخدمت شاه محمود بردند. محمود او را که عامل میل کشیدن چشم امیر مبارز بود بهمان عقوبت گرفتار کرد. عاقبت شاه شجاع با برادر صلح کرد و قرار شد که محمود کماکان حاکم اصفهان باشد و بنام شاه شجاع خطبه بخواند. محمود پذیرفت ولی قبلا با شاه شجاع صفایی نداشت و میخواست او را بیچاره کند و ملک پدر را بتصرف در آورد بهمین جهت با سلطان اویس جلایر پادشاه آذربایجان بمکاتبه پرداخت و او را از خیال شاه شجاع در باب تسخیر تبریز رسانید و بمخالفت با برادر وا دشت. سلطان اویس جمعی از امرای خود را بیاری شاه محمود فرستاد و محمود بمدد ایشان و بعض امرای شیخ ابواسحاق در طغیان ضد برادر جری شد. شاه یحیی نیز بدان جناعت پیوست و همگی برای برانداختن شاه شجاع بسال ۷۶۵ از اصفهان حرکت کردند و رو بشیراز آوردند. شاه شجاع با سلطان احمد برادر خود و سلطان اویس و پسرش از شیراز خارج شد و پیش از آنکه بلشکریان همراه محمود برسد سلطان احمد از برادر رنجیده باردوی محمود پیوست و نیز جمعی از پیروان شاه شجاع مخالفت کردند و کار برو تنگ گردید ولی باز مقاومت کرد و با اراده ای توانا با دشمن روبرو شد اما از عهده او بر نیامد و شکسته بشیراز برگشت و در شهر متحصن گردید. محمود شیراز را در حصار گرفت. این محاصره بطول انجامید. عاقبت شاه شجاع تقاضای صلح کرد. شاه محمود صلح را موکول بدان کرد که شاه شجاع بابرقو رود و یک ماه در آنجا بماند تا وی امرای تبریز را برگرداند سپس دو برادر ملک پدری را برادرانه تقسیم کنند. شاه شجاع پذیرفت و آن دو برادر یکدیگر را ملاقات کردند و پس از ترتیب قرار صلح شاه شجاع بابرقو رفت و شاه محمود با حشمت و جلال تمام بشیراز وارد شد. شاه شجاع دو سه ماه در ابرقو ماند و چون اوضاع کرمان مغشوش بود متوجه آن ولایت گردید.در بهار ۷۶۶ ه.ق. دولتشاه عاصی را منهزم کرد و کرمان را بگرفت و سپس دولتشاه بقتل رسید. آوازه تجدید عظمت شاه شجاعمردم شیراز و پیروان شاه محمود را که از تحکم و ظلم لشکریان آذربایجانی سلطان اویس به تنگ آمده بودند بار دیگر متوجه شاه شجاع کرد و شاه منصور بن شاه مظفر هم از یزد بیاری عم خود آمد. پس شاه شجاع رو بشیراز آورد و در ذی قعده ۷۶۷ شیراز را تسخیر کرد و شاه محمود بیرون رفت. درین اثنا سلطان احمد هم از محمود روی گردان شد و بشاه شجاع پیوست و شاه محمود ناچار باصفهان پناهنده شد. شاه شجاع بتقویت اصول مذهب تسنن و تربیت علمای دین و بنای ابنیه خیر پرداخت و بروش پدر با خلفای عباسی مقیم مصر بیعت کرد و مخصوصا در سال ۷۷٠ علمای دین را واداشت که در قبول بیعت [ القاهر بالله محمد بن ابی بکر ] نامه ها بنویسند و نام این خلیفه را در خطبه ها داخل کنند. بین شاه شجاع و شاه محمود پیوسته منازعه برقرار بود تا شاه محمود در گذشت ( ۷۷۶ ه.ق. ) و شاه شجاع اصفهان را بتصرف در آورد. چون سلطان اویس هم در گذشته بود شاه شجاع بطرف آذربایجان رفت و فاتحانه وارد تبریز شد ولی پس از یکی دو ماه از تبریز عقب نشست. پس از مراجعت او سلطان حسین جلایر به تبریز رفت و باب مصالحه را با شاه گشود و طرفین با مبادله اسیران صلح کردند و خواهر سلطان حسین به عقد زین العابدین بن شاه شجاع در آمد. بخش اعظم از ۲۶ سال سلطنت شاه شجاع بدفع عاصیان گذشت و اغلب هم فاتح بود. وی مردی بود شجاع و متدین و در نه سالگی قر آن را حفظ کرد. شخصا شاعر و شعر دوست و ادب پرور بود و از محضر قاضی عضدالدین ایجی و جمعی دیگر استفاده کرد. حافظه ای عجیب داشت. حافظ شیرازی معاصر او بود و در چند غزل او را مدح گفته
۱ - ( صفت ) دلیر دلاور جمع: شجعان ۲ - ( اسم ) نوعی از مار باریک. یا شجاع ارغوان تن. مریخ.
ماریامار نر یا نوعی از مار کوچک یا مار شکم.

فرهنگ اسم ها

اسم: شجاع (پسر) (عربی) (تلفظ: šojāe) (فارسی: شجاع) (انگلیسی: shojae)
معنی: دلیر، بی باک، پردل و جرئت، نترس، آن که از چیزی یا کسی نمی ترسد، ( اَعلام ) ( در نجوم ) [= آبمار] یکی از صورت های فلکیِ نیم کره ی جنوبی آسمان، که ستاره ی درخشان فَرد در آن قرار دارد

فرهنگستان زبان و ادب

{Hydra, Hya, Water Snake} [نجوم] بزرگ ترین صورت فلکی آسمان که از نزدیکی سرطان تا میزان امتداد دارد و به شکل مار بزرگی تصور می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شجاع (مادر متوکل). شجاع، مادر متوکل، است. او خدمات شایانی در راه حج انجام داده است.
به سال ۲۳۷ق. دوازده هزار درهم برای هموار سازی وادی مکه هزینه کرد. به سال ۳۰۲ق. مقتدر عباسی همراه مادرش شَغَب، دستور تعمیر سقاخانه جوخی در مکه و چاه های پشت آن را داد و آن را وقف کرد. شغَب به سال ۳۱۰ق. دستور داد همه ستون های کعبه با روکش طلا تزیین شود. همچنین به سال ۳۱۵ق. برکه هایی را در سرزمین عرفه تعمیر و بازسازی کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال عشق فال عشق فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نوستراداموس فال نوستراداموس