شایق. [ ی ِ ] ( ع ص ) شائق. راغب. و مشتاق و خاطرخواه و آرزومند و دارای اشتیاق. ( ناظم الاطباء ). || کسی که شخص بدیدن او مشتاق باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). این کلمه را اغلب بمعنی مشتاق بکار برند چنانکه گویند بزیارتتان شایق بودم ولی این استعمال برخلاف نص زبان عرب است و باید مشتاق و مشوق بکار برند. رجوع به شائق شود. شایق. [ ی ِ] ( اِخ ) دهی از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. دارای 842 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و حبوبات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ معین
(یِ ) [ ع . شائق ] (اِفا. ) راغب ، مشتاق .
فرهنگ عمید
خواستار، مشتاق.
فرهنگ فارسی
به آرزو آورنده، کسی که شخص بدیدنش مشتاق باشد ۱ - کسی که شخصی به دیدن او مشتاق باشد ۲ - راغب مشتاق آرزومند . توضیح این کلمه را اغلب به معنی مشتاق استعمال کنند چنانکه گویند : بزیارتتان شائق بودم ولی این استعمال بر خلاف نص لغت ( عرب ) است و در زبان عربی به جای آن مشتاق و مشوق ( بر وزن مقول ) را به کار می بردند و شائق کسی را گویند که شخص به دیدن او مشتاق باشد .