سیاهک

لغت نامه دهخدا

سیاهک. [ هََ ] ( ص مصغر ) بسیاهی زننده. متمایل به سیاه :
سیاهک بود زنگی خود بدیدار
بسرخی میزند چون گشت بیمار.نظامی.|| ( اِ مصغر ) آفت قارچی در گندم که دانه را سیاه کند. ( یادداشت بخط مؤلف ). بیماری در زعفران. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ معین

(هَ ) (اِمصغ . ) ۱ - سیاه کوچک . ۲ - قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیرة اوستیلاژیناسه و نوع دیگرش از تیرة تیلتیاسه است ، اراقوا. ۳ - لیخنیس .

فرهنگ عمید

۱. (کشاورزی ) نوعی آفت قارچی غلات که بیشتر در گندم و جو بروز می کند و خوشه و دانه را به گردی سیاه رنگ تبدیل می کند، قره جه.
۲. (صفت ) [قدیمی] سیاه رو، سیاه چهره.

فرهنگ فارسی

نوعی از آفت قارچی غلات که بیشتردرگندم وجوبروزکند
۱ - سیاه کوچک . ۲ - قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیتاسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است و هر دو نوع از رده پروتوبازیدیومیستها میباشند . نوع اول که به نام اوستیلاگو نامیده میشود گونه های مختلفش سیاهک گردی گندم و جو و یولاف و ذرت و غلاف دیگر را فراهم میکند و نوع دوم که به نام تیلتا نامیده میشود سیاهک سنگی غلات را به وجود می آورد . در سیاهک گردی دانه های گندم و غلات دیگر تبدیل به گرد سیاه رنگی که همان هاگهای قارچ است می شود و به وسیله باد به اطراف پراکنده میگردد . در سیاهک سنگی دانه غلات پوستش سالم است ولی داخل آن پر از گرد سیاه رنگ می باشد اراقو . ۳ - لیخنیس .

فرهنگستان زبان و ادب

{melanosis, melanism} [علوم پایۀ پزشکی] اختلالی ناشی از تولید بیش از اندازۀ رنگدانۀ ملانین در بخش یا بخش هایی از پوست
{smut} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بیماری ناشی از قارچ های راستۀ اوستیلاگی نالِس (Ustilaginales ) که در اندام های گیاه گَرد سیاه تولید می کند

دانشنامه آزاد فارسی

سیاهَک (smut)
در گیاه شناسی، گروهی از قارچ های انگلی (← قارچ)، از راستۀ Ustilaginales. این قارچ ها گیاهان گل دار، به ویژه علوفۀ غلاتی، را آلوده می کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال قهوه فال قهوه فال فنجان فال فنجان فال ارمنی فال ارمنی