روگردان

لغت نامه دهخدا

روگردان. [ گ َ ] ( نف مرکب ) آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند.( ناظم الاطباء ). معرض. ترک کننده. ( یادداشت مؤلف ).
- روگردان شدن از کاری یا چیزی ؛ منصرف شدن از آن. ترک گفتن آن را. ( از یادداشت بخط مؤلف ). روی برگرداندن : بضرورت روگردان شده میل سمرقند نمود. ( تذکره دولتشاه ص 364 ).
شوند لاله و گل چون چراغ روگردان
ز من به گلشن ایام اگر نسیم شوم.سلیم ( از آنندراج ).- روگردان نبودن از کاری ؛ اعراض نکردن از آن. ترک نگفتن آن را. امتناع و اباء نداشتن از آن : از یک لنگری پلو، از یک قرابه شراب رو گردان نیست. ( از یادداشت بخطمؤلف ). روگرداننده. نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی. ( ناظم الاطباء ). روی گردان. و رجوع به روی گردان شود.
|| در هندوستان قماشی را گویند که پشت و روی کسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کرده از طرف دیگر بدوزند. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(گَ ) (ص فا. ) نک روی گردان .

فرهنگ عمید

آن که از چیزی گریزان و نسبت به آن بی علاقه است، روگرداننده، اعراض کننده، نافرمان.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - اعراض کننده . ۲ - نافرمان سرکش مخالف یاغی .
رو گرداننده . نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی .

ویکی واژه

نک روی گردان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال انبیا فال انبیا فال ابجد فال ابجد فال مارگاریتا فال مارگاریتا