دربدری

لغت نامه دهخدا

دربدری. [ دَ ب ِ دَ ] ( حامص مرکب ) دربدربودن. صفت و حالت دربدر. آوارگی. پریشانی. نداشتن جا و محل اقامت ثابت از خود. بی خانمانی. و رجوع به دربدر شود.

فرهنگ فارسی

در بدر بودن صفت و حالت دربدر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت