ذمام
ذمام. [ ذِ ] ( ع اِ ) حق. واجب. || حرمت. آب رو. || زینهار. ( دهار ) ( نطنزی ). ایلاف. ج ، اَذِمّة. || چاههای اندک آب. || دیوان ذمام ، ظاهراً دیوان رسیدگی به دعاوی بوده است.
ذمام. [ ذِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ذمیم. و ذِمَّة.
(ذِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - حق ، واجب . ۲ - حرمت ، آبرو . ۳ - زینهار، امان .
۱. حق.
۲. حرمت.
۳. واجب.
۴. زینهار.
حق، حرمت، واجب، ینهار، اذمه جمع
( اسم ) ۱ - حق واجب . ۲ - حرمت آبرو . ۳ - زینهار امان . ۴ - تامینی که مسلمانان در جهت دعوت بمتخاصمان دهند امان مطلق .
حق، واجب.
حرمت، آبرو.
زینهار، امان.