زه زدن. [ زِه ْ زَ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج زیرین بیمار یا طفل شیرخوار و غیره. بی اراده کمی پلیدی بیرون شدن از کسی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده بعد شود.
فرهنگ معین
(زِ. زَ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) از پا درآمدن ، از میدان به در رفتن .