لغت نامه دهخدا
برق وارم به وقت بارش میغ
به یکی دست می بدیگر تیغ.نظامی ( هفت پیکر ).ببارش تیغ او چون آهنین میغ
کلید هفت کشور نام آن تیغ.نظامی.بر آن تیره دل بارش تیر کرد.نظامی.رجوع به برهان قاطع چ معین حاشیه ج 1 ص 216 شود. || باران. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( دِمزن ). مَطَر. ج ، امطار.