اریکه

لغت نامه دهخدا

اریکه. [ اَ ک َ ] ( ع اِ ) تخت که در خانه عروس یعنی حجله نهند. || هرچه که بر آن تکیه زنند و بنشینند از تخت و منصه و فراش. مسند. || تختی و سریری که بر آن حجله یا شامیانه باشد. ( غیاث از ابن حاج ). || تخت آراسته. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ). سریر.اورنگ. ج ، اَرائِک. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). || اریکه جُرح ؛ گوشت سرخ سالمی که از زیر جُرح پدید آید چون رو به بهبود گذارد. ( از منتهی الارب ). گوشت سرخ که در جراحت پیدا شود بعد از رفتن ریم.
اریکه. [ اُ رَ ک َ ] ( اِخ ) یکی از دو کوه ( ( اریکتان ) ). اصمعی گوید اریکه آبی است بنی کعب بن عبداﷲبن ابی بکر را قرب عفلان. و ابوزیاد گوید از آبهای بنی ابی بکربن کلاب است در مغرب حمی ضریه و نخستین موضع مصدق مدینه است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(اَ کِ ) [ ع . ] (اِ. ) تخت ، سریر.

فرهنگ عمید

تخت، به ویژه تخت سلطنت.

فرهنگ فارسی

سریر، سریرمزین وفاخر، تخت، تخت آراسته که بر آن بنشینند، تخت پادشاهی، اورنگ، ارائک جمع
( اسم ) تخت تخت آراسته تختی که در خان. عروس یعنی حجله نهند هر چه که بر آن تکیه زنند و بنشینند از تخت و منصه و فراش و بستر سریر اورنگ .
یکی از دو کوه اریکتان است

ویکی واژه

تخت، سریر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم