آشامیدنی

لغت نامه دهخدا

( آشامیدنی ) آشامیدنی. [ دَ ] ( ص لیاقت ) درخور آشامیدن. سزاوار نوشیدن. || که نوشیدن آن بتوان. || که نوشیدن آن واجب است. || ( اِ ) آنچه آشامند. مقابل خوردنی. شراب. مشروب. شربت. حسو. ( دهار ). نوشیدنی. شروب.

فرهنگ عمید

( آشامیدنی ) آب، شربت، نوشابه، و هر چیزی که مناسب آشامیدن باشد، نوشیدنی.

فرهنگ فارسی

( آشامیدنی ) ( صفت ) ۱ - لایق آشامیدن در خور نوشیدن نوشیدنی . ۲ - آنچه که بتوان نوشید . ۳ - آنچه که نوشیدن آن لازم باشد. ۴ - آنچه را که آشامند مقابل خوردنی .
در خور آشامیدن

ویکی واژه

مناسب آشامیدن؛ قابل شُرب. مایعاتی که برای رفع عطش و مانند آن می‌نوشند. نوشیدنی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم