لغت نامه دهخدا
اختلاف. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) نقیض اتفاق. عدم موافقت. ناسازگاری. ناسازواری. با یکدیگر خلاف کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نزاع. منازعه. تنازع. تجاذب. مجاذبه. تشاجر. مشاجره. شقاق: اختلاف میان ایشان... هرچه ظاهرتر بود. ( کلیله و دمنه ). اندیشیدم که اگر ازپس چندین اختلاف رای متابعت این طایفه گیرم.... همچنان نادان باشم که آن درد.... ( کلیله و دمنه ). اختلاف دشمنان پیروزی دیگر است. کس را در اختلاف مذاهب و تنازع مناصب مجال نماند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || خلیفه و جانشین کسی گردیدن. || ( اصطلاح طب ) شکم رفتن کسی. شکم روش. اسهال دوری. اسهال کبدی. سَحْج. || در کمین کسی بودن تا در غیبت شوی پیش زن شدن. || مخالفت. منازعت: الزیاط؛ المنازعة و اختلاف الاصوات. ( منتهی الارب ). || تفاوت. برفرودی. || عدم موافقت در رأی و عقیده. || عدم توافق در حرکات. || نزدیک کسی آمد و شد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). آمد و شد داشتن با کسی. تردّد: سنگ چون تگرگ ریزان در بازارها و محلها روان شد و اختلاف مردمان در محلات و اسواق متعذر شد. ( جهانگشای جوینی ).
- اختلاف لیل و نهار؛ آمد و شد شب و روز.
|| وعده خلاف کردن. || گوناگون، گون گون شدن.
- اختلاف امزجه؛ گوناگونی مزاجها.
- اختلاف عقیده؛ اختلاف نظر.
- اختلاف فصول؛ عدم تساوی فصول ( اصطلاح فلک ).
- اختلاف کلمه؛ دوآوازی. اختلاف رأی: و اختلاف کلمت میان امت پیدا آمدی. ( کلیله و دمنه ).
- اختلاف وزن؛ تفاوت وزن:
نه فلز مستوی الحجم را چون برکشی
اختلاف؛ وزن دارد هریکی بی اشتباه.( نصاب الصبیان ).