اجداد

لغت نامه دهخدا

( آجداد ) آجداد. ( اِخ ) نام محلی کنار راه آباده به شیراز میان دِه ْبید و دیدگان ، در 725700 گزی طهران.
اجداد. [ اَ ] ( ع اِ )ج ِ جَدّ. نیاکان : سجستان بر سلطان قرار گرفت و نجوم فتنه ساقط شد و حال آن ولایت به امن و امان رسید و طمع احفاد و اجداد منقطع شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
اجداد. [ اِ ] ( ع مص ) نو کردن. ( تاج المصادر ). || رفتن بر زمین جَدَد. در زمین هموار رفتن. || براه راست رفتن. || اِجداد طریق ؛ جَدَد [ زمین هموار درشت ] گردیدن راه. ( منتهی الارب ). هامون شدن زمین. ( تاج المصادر ). || درستی در کار. ضد هزل. || اجدادِ نخل ؛ بوقت درو رسیدن خرمابن. بوقت بریدن رسیدن بار خرما. ( تاج المصادر ). بریدن بار خرما. || اَجدّت قرونی منه ؛ یعنی گذاشتم او را. ( منتهی الارب ). || کوشیدن در کار: اجدّ فی الأمر؛ کوشید در کار. ( منتهی الارب ). بوش کردن. ( تاج المصادر ). || اجدّ بها امراً؛ ای اجدّ امره بها، نصب علی التمییز. ( تاج العروس ). || اجدّ فلان امره بذلک ؛ ای احکمه. ( تاج العروس از اصمعی ). || خداوند بخت گردانیدن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ).
اجداد. [ اَ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ). چاهی است در نجد، در بلاد غطفان. ( مراصد ).

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ جد، نیاکان .

فرهنگ عمید

= جَد

فرهنگ فارسی

نیاکان، جمع جد
( اسم ) جمع : جد نیاکان پدران پدر پدران مادر .
موضعی است

ویکی واژه

جِ جد؛ نیاکان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال مکعب فال مکعب فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت