بساطت. [ ب َ طَ ] ( ع اِمص ) سادگی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بساطة شود. بساطة. [ ب َ طَ ] ( ع مص ) فراخ زبان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گشاده زبان و مازح گردیدن یا بسیط و ساده بودن. ( از اقرب الموارد ). فراخ زبان گردیدن و بی پروا سخن گفتن. ( ناظم الاطباء ). || چگونگی جسم مفرد. ( ناظم الاطباء ) ( دزی ج 1 ).
فرهنگ معین
(بِ طَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - ساده بودن . ۲ - خوشرویی .
فرهنگ عمید
۱. بسیط بودن، ساده و بی تکلف بودن. ۲. [قدیمی] گشوده زبانی. ۳. [قدیمی] شیرین زبانی. ۴. [قدیمی] لطیفه گویی.
فرهنگ فارسی
بسیطبودن، ساده وبی تکلف بودن گشوده زبانی ۱- ( مصدر ) ساده بودن بی تکلف بودن . ۲- ( اسم ) شیرین زبانی لطیفه گویی . ۳- بی آمیختگی . ۴- گشاده رویی در صحبت و نوازش مهمان . ۵- سادگی بیرنگی : بی نیرنگی . ۶- چگونگی جسم مفرد ( بسیط ). سادگی .