برتن

لغت نامه دهخدا

برتن. [ ب َ ت َ ] ( ص مرکب ) معجب. مستکبر. متکبر و مغرور. ( ناظم الاطباء ). سرکش مقابل فروتن. ( آنندراج ). برترمنش. ( یادداشت مؤلف ). برتر :
زن مسکین فروتن مرد برتن
کمان سرکشی آهخته بر زن.( ویس و رامین ).|| ملصق به تن. جامه بر تن. دثار و جامه ملصق به بدن. ( ناظم الاطباء ). || بردیس. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

خودبین، متکبر: زن مسکین فروتن، مرد برتن / کمان سرکشی آهخته بر زن (فخرالدین اسعد: ۱۱۰ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) متکبر مغرور مقابل فروتن .

فرهنگ اسم ها

اسم: برتن (پسر) (فارسی) (تلفظ: bartan) (فارسی: برتن) (انگلیسی: bartan)
معنی: مرد مغرور، بردیس، به فتح ب و ت

دانشنامه عمومی

شهر برتندر ایالت بادن - وورتمبرگ در کشور آلمان واقع شده است.

ویکی واژه

addosso
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال فرشتگان فال فرشتگان فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت