املس

لغت نامه دهخدا

املس. [ اَ ل َ ] ( ع ص ) تابان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): از جاهای دوردست سنگهای مرمر فرادست آوردند مربع و مسدس همه روشن و املس. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || نرم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( زمخشری ). || هموار، مقابل خشن. ( فرهنگ فارسی معین ). نسو. ( تاج المصادر بیهقی ). هموار و چیزی که به او چیزی دیگر متعلق نشده باشد. ( آنندراج ). مؤنث آن ملساء است. ( از اقرب الموارد ). || صحیح و درشت پشت. ( ناظم الاطباء ). درشت پشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || صحیح الظَّهر. ( از اقرب الموارد ).
- امثال :
هان علی الاملس ما لاقی الدبر ؛ یضرب فی سوء اهتمام الرجل لشأن صاحبه. ( از ناظم الاطباء ).
|| اسب هموار درشت پشت. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || و در اساس است : بعیر املس ؛ خلاف الاجرب. ( از اقرب الموارد ). || خمس املس ؛ خمس سخت درتعب اندازنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ساده. || نغز. ( فرهنگ فارسی معین ).
املس. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) نام محلی است در انطابلس در آفریقا. ( از معجم البلدان ). و بنا به نوشته مؤلف حبیب السیر ( چ سنگی ج 1 ص 406 ) در جنگهای صلیبی املس بوسیله صلاح الدین ایوبی فتح شد.

فرهنگ معین

(اَ لَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - نرم . ۲ - جای هموار. ۳ - صاف ، براق .

فرهنگ عمید

۱. نرم.
۲. هموار.
۳. اسبی که پشتش پهن و هموار باشد.

فرهنگ فارسی

نرم، هموار، ضد شن، واسب که پشتش پهن وهموارباشد
( صفت ) ۱ - ساده . ۲ - نرم هموار مقابل خشن . ۳ - نغز .
تابان

ویکی واژه

نرم.
جای هموار.
صاف، برا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال انگلیسی فال انگلیسی