اجناس

لغت نامه دهخدا

اجناس. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ جنس :
اینچنین آفریده گشت جهان
شغل ( ؟ ) از انواع و مردم از اجناس.مسعودسعد. || و مصطلح دفتر اکبرشاهی آنکه سپاهیان را سوای نقد در وجه علوفه ایشان دهند.
- اجناس عالیه ؛ مقولات. مقولات عشر. قاطیغوریاس .
- جنس الاجناس ؛ جنس عالی. ( اصطلاح منطق ). رجوع به جنس شود.
اجناس. [ اَ ] ( اِخ ) نام پهلوانی تورانی از سپاهیان افراسیاب در شاهنامه :
چو اجناس با ویسه در میمنه
سرافراز هر یک گو یک تنه.فردوسی.

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ جنس . ۱ - قسم ها، نوع ، گونه ها. ۲ - کالاها، امتعه .

فرهنگ عمید

= جِنس

فرهنگ فارسی

جمع جنس
( اسم ) جمع : جنس . ۱ - قسم ها نوع ها گونه ها. ۲ - کاها متاع ها .

ویکی واژه

جِ جنس.
قسم‌ها، نوع، گونه‌ها.
کالاها، امتعه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ورق فال ورق فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال لنورماند فال لنورماند