لغت نامه دهخدا
اج. [ ََ-ج ْ / َِ-ج ْ ] ( پسوند/حرف ) مزید مؤخری است در امکنه. صورتی از اگ ، اک ، اه : آبج. اشترج. ایذج. خلج. خیارج. دعنج. رخج. روبنج. سهرج. سیرج. طسفونج ( طیسفون ). غورج. فندورج. فهرج. قورج. کذج. کرج. کندانج. مدبج. مستج. مَنْبِج. میانج. والوالج. ونج.
اج. [ ََ-ج ْ ] ( حرف ) در تعریب بدل «ََ-ه » ( با هاء غیرملفوظ ) آید: بنفسج ، بنفشه. نشاستج ، نشاسته. روزنامج ، روزنامه و غیرها.
اج. [ اَ ] ( اِ ) نوعی از افرا. رجوع به شیردار شود.
اج. [ اِ ] ( اِ ) درختی است که مصرف صنعتی دارد و در جنگلهای ایران هست.
اج. [ اُ ] ( اِ ) رهن و گرو که در ترکی به اماله تلفظ شود. ( شعوری ). در جای دیگر این صورت بدست نیامد.
اج. [ اَج ج ] ( ع مص ) دویدن شترمرغ چنانکه آوازی از بال وی آید. || گذشتن بشتاب. دویدن. ( تاج المصادر ). || افروختن. || بگناه دلالت کردن. بمعصیت خواندن.
اج. [ اَ / اُ ] ( اِ ) مطلق کدو را گویند خواه کدوی قلیه و خواه کدوی قلیان و خواه کدوی عسل یا سرکه باشد. ( برهان قاطع ). || کدوی تنبل.