جوشانده

لغت نامه دهخدا

جوشانده. [ دَ/ دِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از جوشاندن. جوشانیده. بجوش آورده. || دارویی که آنرا در آب جوشانیده باشند و عصاره آنرا برای معالجه بمریض دهند. ( فرهنگ فارسی معین ). آب داروهای نباتی که چون منضج به مریض دهند مثل گل بنفشه ، گل گاوزبان ، گل نیلوفر، سنبل الطیب ، ریشه کاسنی ، پوست بید که بجوشانند و شیره کشی کنند و به بیمار دهند و آنرا در قدیم پخته میگفته اند و معرب آن بختج است. طبیخ. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(دِ ) (ص مف . ) گیاهی دارویی که آن را در آب جوشانیده سپس آب آن را صاف کرده برای معالجه به کار برند.

فرهنگ عمید

دارویی که در آب بجوشانند و افشره اش را به بیمار می دهند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- بجوش آورده . ۲- دارویی که آنرا در آب جوشانیده باشند و عصار. آنرا برای معالجه بمریض دهند.

فرهنگستان زبان و ادب

{decoction} [گیاهان دارویی] محلولی دارویی که از جوشاندن گیاهان دارویی در آب و صاف کردن محلول به دست می آید

ویکی واژه

گیاهی دارویی که آن را در آب جوشانیده سپس آب آن را صاف کرده برای معالجه به کار برند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم