لغت نامه دهخدا
گرچه بجفا دست برآوردستی
بردارم دست تا فرود آری دست.
و رافعی از او برده است و گفته :
زین پس بخدا ای صنم عشوه پرست
بردارم دست تا فرود آری دست.
و همچنین معزی گفته است :
تواتر حرکاتش بدیده دشمن
همان کند که زمرد بدیده افعی.
ادیب صابر ازو برده است و گفته :
بصبر من صنما آن لب چو بسد تو
همان کند که زمرد بدیده افعی.
و بلفرج رونی گفته است :
گفته با زایران ْ صریر درش
مرحبا مرحبا درآی درآی.
و انوری ازو برده است و گفته :
گفته با جمله زوار صریر در تو
مرحبا برنگذر خواجه فرود آی و درآی.
( از المعجم شمس قیس چ مدرس رضوی صص 468 ). و رجوع به همین کتاب شود. || خود را بمذهبی بستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). خود را بمذهبی یا به قبیله ای منسوب ساختن. ( از اقرب الموارد ). خویشتن رابکسی بازخواندن. ( مجمل اللغة ). و از آنست بطریق مجاز: «انکم لتنتحلون عائشة لأبی الزبیر». ( از اقرب الموارد ). || اشتغال. ( یادداشت مؤلف ): فلم یکن انتحاله [ انتحال الغناء ] قادحاً فی العدالة والمروءة. ( مقدمه ابن خلدون ).