تقرر

لغت نامه دهخدا

تقرر. [ ت َ ق َرْ رُ ] ( ع مص ) بر قرار گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). قرار گرفتن. ( زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). استقرار و استحکام واثبات و استواری و اقرار و بند و بست. ( ناظم الاطباء ). || بر پای خود کمیز انداختن شتر. || ستبر گردیدن کمیز از خوردن علف خشک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ قَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) استوار گشتن .

فرهنگ عمید

قرار گرفتن، برقرار شدن، قرار و ثبات یافتن، استوار گشتن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) پا برجا شدن برقرار شدن قرار یافتن استواری گردیدن . ۲ - ( اسم ) پا برجایی برقراری . جمع تقررات .

ویکی واژه

استوار گشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود