انتقاض

لغت نامه دهخدا

انتقاض. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) باز کردن بنا و تاب رسن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). در هم گسسته شدن بناو باز شدن تابهای ریسمان. ( از اقرب الموارد ). ویران شدن بنا. ( مصادر زوزنی ). تاب باز شدن رسن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || شکستن پیمان و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). شکسته شدن عهد. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || باطل شدن طهارت. || عود کردن زخم بعد از بهبود. || تباه شدن امر پس از التیام آن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) شکستگی عهد و جز آن. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) شکستن . ۲ - به هدر دادن ، تباه نمودن . ۳ - (مص ل . ) تباه شدن .

فرهنگ عمید

۱. شکستن عهد و پیمان، پیمان شکنی.
۲. عودت زخم پس از بهبود یافتن.
۳. باطل شدن طهارت بر اثر یکی از مبطلات.
۴. پاره شدن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) شکستن گسیختن (تاب رسن پیمان و جز آن ). ۲ - ( مصدر )تباه شدن. ۳ - ( اسم ) پیمان شکنی پیمان گسلی . جمع : انتقاضات .

ویکی واژه

شکستن.
به هدر دادن، تباه نمودن.
تباه شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال ابجد فال ابجد فال حافظ فال حافظ فال امروز فال امروز