سپاه کشی

لغت نامه دهخدا

سپاه کشی. [ س ِ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) پهلوانی : امیری بود که به مردی و سپاه کشی کس از او بهتر نباشد. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

( ~ . کِ یا کَ ) (حامص . ) حرکت دادن سپاه .

فرهنگ فارسی

۱ - حرکت دادن سپاه . ۲ - سالاری سپاه فرماندهی قشون .

ویکی واژه

حرکت دادن سپاه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی فال قهوه فال قهوه