ریزبین

لغت نامه دهخدا

ریزبین. ( نف مرکب ) که موجودات ریز را ببیند. || ( اِ مرکب ) میکروسکوپ . ( یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ فارسی معین ). خردبین. ( فرهنگ رازی ).

فرهنگ معین

(اِ. ) میکروسکوپ .

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] ریزبیننده، دارای دقت زیاد.
۲. (اسم ) میکروسکوپ.

فرهنگ فارسی

ریزبیننده، دستگاهی برای دیدن میکربها
میکروسکوپ

فرهنگستان زبان و ادب

{microscope} [فیزیک] وسیله ای نوری/ اپتیکی که با استفاده از ترکیب چند عدسی، تصویری بزرگ از شیئی بسیار کوچک نمایش دهد متـ . میکروسکوپ 2 * مصوب فرهنگستان اول

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:میکروسکوپ

ویکی واژه

میکروسکوپ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تاروت فال تاروت فال زندگی فال زندگی فال پی ام سی فال پی ام سی