دستی دستی

لغت نامه دهخدا

دستی دستی. [ دَ دَ ] ( ق مرکب ) عامداً. عمداً. بعمد. قاصداً. قصداً. بقصد. عالماً. به اراده خود. بی اجبار. دستی. و رجوع به دستی شود.

فرهنگ معین

( ~. دَ )(ق مر. )۱ - عبث ،بیهوده . ۲ - عامداً، قاصداً.

فرهنگ فارسی

۱ - عبث بیهوده : [[ دستی دستی خود را بکشتن دادن ]] . ۲ - عامدا قاصدا .
عامدا . عمدا . بعمد . قاصدا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال چای فال چای فال ورق فال ورق فال پی ام سی فال پی ام سی