دانشگر

لغت نامه دهخدا

دانشگر. [ ن ِ گ َ ] ( ص مرکب ) دانشمند. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( اوبهی ). دانشور. دانشی. دانشومند. دانا و بسیاردان و عالم و فاضل. ( برهان ). هنرمند و خردمند و هوشیار. ( ناظم الاطباء ) :
چو دانشگر این قولها بشنود
پس آنگه زمانی فروآرمد.طیان.بیت فوق را اسدی در لغت نامه بشاهد دانشگر بمعنی دانشمند آورده است و گمان میکنم که در اصل دانشور بوده است چه دانشگر نیامده و ظاهراً درست هم نمی نماید. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

( ~. گَ ) (ص فا. ) دانشمند، دانا.

فرهنگ عمید

دانشور، دانشمند، اهل علم ودانش.

فرهنگ فارسی

دانشور، دانشمند، اهل علم ودانش
( صفت ) دانشمند عالم دانا .
دانشمند

ویکی واژه

دانشمند، دانا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تک نیت فال تک نیت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال درخت فال درخت