خورندگی

لغت نامه دهخدا

خورندگی. [ خوَ / رَ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی خورنده :
ازبیخورشی تنم فسرده ست
نیروی خورندگیش مرده ست.نظامی.|| لیاقت. سزاواری. شایستگی. تناسب.

فرهنگستان زبان و ادب

{corrosivity} [خوردگی] خاصیت محیطی که باعث خوردگی می شود

ویکی واژه

خاصیت محیطی که باعث خوردگی می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال کارت فال کارت فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت