حلزونی

لغت نامه دهخدا

حلزونی. [ ح َ ل َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حلزون. || خط یا شکل شبیه بحلزون. مارپیچی. ( فرهنگ فارسی معین ). || پیچاپیچ. پیچ پیچ مانندصدف و خانه حلزون. بشکل حلزون. مارپیچ. مارپیچی.

فرهنگ عمید

به شکل صدف حلزون، مارپیچی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- منسوب به حلزون ۲ - خط یا شکل شبیه به حلزون مار پیچی .

فرهنگستان زبان و ادب

{limacon} [ریاضی] مکان هندسی نقطه ای واقع بر یک خط به فاصلۀ ثابتی از تقاطع آن خط با یک دایرۀ ثابت، وقتی که خط حول نقطه ای بر روی دایره دوران می کند متـ . حلزونی پاسکال Pascals limacon
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم