تیردان. ( اِ مرکب ) قندیل و ترکش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). ترکش. تیرکش. ( ناظم الاطباء ). جعبه. ترکش. کنانه. شکا. شغا. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : از بیم خویش تیره شود بر سپهر تیر گر روز کینه دست برد سوی تیردان.فرخی.قندیل ما چو مهر پر از تیر شد ولی تیری برون نمی رود از تیردان ما.طغرا ( از آنندراج ).رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود.