تسلیط

لغت نامه دهخدا

تسلیط. [ ت َ ] ( ع مص ) برگماشتن. ( زوزنی ) ( از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). برگماشتن کسی را بر کسی. ( آنندراج ). || چیره گردانیدن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || روان کردن حکم و قدرت را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قوت و قهر دادن کسی را بر دیگری. ( از متن اللغة ). قهر و قدرت کسی را بردیگری روان کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) گماشتن ، چیره دست کردن ، مسلط ساختن .

فرهنگ عمید

۱. مسلط ساختن.
۲. برگماشتن.
۳. حکم و قدرت کسی را بر دیگران روان ساختن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) گماشتن چیره دست کردن مسلط ساختن .

ویکی واژه

گماشتن، چیره دست کردن، مسلط ساختن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال شمع فال شمع فال فنجان فال فنجان فال مکعب فال مکعب