بادانگیز. [ اَ] ( نف مرکب ) چیزهای نفاخ. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ): داروئی بادانگیز؛ مولدالریاح. مقابل بادشکن و بادکش ، بمعنی کاسرالریاح ، هر چیز که در معده تولید نفخ کند:و فقاع و... بادانگیز باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). پیاز گرم و ترب بادانگیز بود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || پراکنده کننده. انتشاردهنده : بشاعری چو کنم بوق هجو بادانگیز مرا چه ماده خر مغ چه نرّخر ترسا.سوزنی. || غرورآور. تکبرآور : سخنهای فسون آمیز گفتن حکایتهای بادانگیز گفتن.نظامی. بادانگیز. [ اَ ] ( اِ مرکب ) نام گلی است که هرگاه مزارعان خواهند که غله را از کاه جداکنند و باد نباشد آن گل را بدست مالند و برگ آنرا بر هوا پاشند باد بهم رسد. ( برهان ). رجوع به آنندراج و انجمن آرا و شعوری و جهانگیری و فرهنگ نظام و ناظم الاطباء شود. || زعفران. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
( اَ ) (اِفا. ) غرورآور، تکبرآور.
فرهنگ عمید
۱. انگیزانندۀ باد، آنچه سبب وزش باد می شود، بادآور. ۲. هرچیز که در معده تولید نفخ می کند. ۳. بادکرده، پرباد. ۴. (اسم ) گُلی که به عقیدۀ بعضی هرگاه آن را به دست بمالند و در هوا بپاشند سبب وزش باد می شود. ۵. (اسم ) زعفران.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - باد کرده پرباد : ( بشاعری چو کنم بوق هجو باد انگیز مرا چه ماده خر مغ چه نرخر ترسا. ) ( سوزنی ) ۲ - نام گلی است که گویند هر گاه مزارعان خواهند که غله را از کاه جدا کنند و باد نباشد آن گل را بدست مالند و برگ آنرا بر هوا پاشند بادبهم رسد. ۳ - زعفران