آزگار

لغت نامه دهخدا

( آزگار ) آزگار. [ زِ ] ( ص ) تمام. کامل. تخت. شمرده. اَجْرَد. آزاد. جَرْداء: شش ماه ِ آزگار. یک سال آزگار.

فرهنگ معین

( آزگار ) (زَ یا زِ ) (ق . ) (عا. ) کامل ، تمام ، دراز، طولانی .

فرهنگ عمید

( آزگار ) ۱. تمام، کامل.
۲. دراز، طولانی، مداوم: یک سال آزگار، شش ماه آزگار.

فرهنگ فارسی

( آزگار ) کامل تمام : یک سال آزگار.
تمام و کامل
تمام، کامل، درازوطولانی، مانندیک سال آزگار

ویکی واژه

زمانی دراز به‌طور مداوم، تمام و کمال.
آزِگار : در گویش گنابادی یعنی لعنتی ، بی فایده ، بی حاصل ، از دست رفته ، حرام شده.
کامل، تمام، دراز، طولانی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال آرزو فال آرزو فال عشق فال عشق فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی