گیر امدن

لغت نامه دهخدا

( گیر آمدن ) گیر آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه، یافت شدن. پیدا شدن. به دست آمدن. میسر شدن. به چنگ افتادن. مقابل گیر نیامدن. چون: کتابی را که میخواستم گیرم آمد. امسال قحط بود و نان هیچ جا گیر نمی آمد. این پارچه دیگر در بازار گیر نمی آید. || گرفتار آمدن. گیر افتادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال ارمنی فال ارمنی فال پی ام سی فال پی ام سی فال قهوه فال قهوه