ناهیت

لغت نامه دهخدا

ناهیت. ( اِخ ) رجوع به ناهید شود.
ناهیة. [ ی َ ] ( ع ص ) نهی کننده. ( اقرب الموارد ). تأنیث ناهی: فلان ما له ناهیة؛ ای عقل ینهاه عن القبیح. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج، نواه. || ( مص ) نهی. ( از معجم متن اللغة ). ما له ناهیة؛ ای نهی. ( منتهی الارب ). || ( ص )هذه امراءة ناهیتک من امراءة ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب )؛ این زن بس است ترا از طلب زنی دیگر. ( ناظم الاطباء ). || ماینهاه عنا ناهیة؛ ای مایکفه عنا کافة. ( از معجم متن اللغة ). رجوع به ناهی شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال تک نیت فال تک نیت فال ورق فال ورق فال کارت فال کارت