نامعموری

لغت نامه دهخدا

نامعموری. [ م َ ] ( حامص مرکب ) معمور و آبادنبودن. ویرانی. خرابی. خراب و بایر و متروک بودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال عشق فال عشق فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت