مارفعل

لغت نامه دهخدا

مارفعل. [ ف ِ ] ( ص مرکب ) مارکردار. مارخو.موذی. گزنده. که مانند مار آزار رساند:
از درون سو مارفعلم وز برون طاووس رنگ
قصه کوته کن که دیو راهزن را رهبرم.خاقانی.اعدای مارفعل تو از زخم کین تو
سوزنده تر ز سوزن دنبال کژدم است.خاقانی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی فال لنورماند فال لنورماند