فقوع

لغت نامه دهخدا

فقوع. [ ف ُ ] ( ع مص ) سخت زرد شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ) ( تاج المصادر بیهقی ). زرد گردیدن و زرد بی آمیغ شدن. || فرسودن کسی را سختی های روزگار و شکستن. ( منتهی الارب ). || بالیدن کودک و جنبیدن. || از گرمی مردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دزدیدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به فقع شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال عشق فال عشق فال امروز فال امروز فال درخت فال درخت