اقفاف

لغت نامه دهخدا

اقفاف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قُف، ابر سیاه شبیه کوه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ج ِ قَف. || ج ِ قِفَّة. ( منتهی الارب ). رجوع به قف و قفه شود.
اقفاف. [ اِ ] ( ع مص )منقطع شدن خایه ماکیان و گرد کردن وی آنرا در شکم.( تاج المصادر بیهقی ). بازایستادن ماکیان از بیضه و یا جمع شدن بیضه در شکم آن. || رفتن اشک از چشم و بلند برآمدن سیاهه چشم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || خشک یافتن چارپایان چراگاهها را. ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال عشق فال عشق فال درخت فال درخت استخاره کن استخاره کن