باب دستان

لغت نامه دهخدا

باب دستان. [دَ ] ( اِخ ) موضع معروفی است بسمرقند. ( از معجم البلدان ) ( مراصد الاطلاع ). و منسوب بدان باب دستانی است.

جمله سازی با باب دستان

ز نشاط باده مستان به نوا، و شور و دستان بدرند پرده ی جان که نگردد او حجیبت
نکرد هیچکس اندر جهان ترا دستان نکرد هیچکس اندر جهان ترا مفتون
بفریفتیم دوش و پرندوش به دستان خوردم دغل گرم تو چون عشوه پرستان
زین سان که آن پیمان‌گسل، آغاز دستان می‌کند آخر به خون دوستان، آلوده دستان می‌کند
و اين برآمدگى ها و كبودى هائى كه بر سر شانه و پشت پدرم مى باشد، اثرات همانحمل آذوقه براى تهى دستان و بيچارگان مى باشد.(51)
در اوت ۲۰۰۰، او به دلیل فعالیت‌های خود به واشینگتن دی سی، ایالات متحده آمریکا تبعید شد. هنگامی که در تبعید بود، جایزه «روح پایدار» را از عفو بین‌الملل و از دستان مارتین شین دریافت کرد.
پس امام عليه السلام از هر نوع غذا، مقدارى بر مى داشت وداخل آن سينى قرار مى داد و به يكى از غلامان خود مى فرمود كهتحويل فقراء و تهى دستان داده شود.
خارست به جای گل و زاغست قرینش بلبل ز چمن رفت و به دستان نرسیدیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال ابجد فال ابجد